loading...
فرهنگی
maryam بازدید : 43 دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

 

 

يك احساس عمومي درباره وجدان

اي وجدان، اي شگفت‌انگيزترين آشناي روح انساني، ما ديگر به جستجوي كلمه‌اي كه بعنوان يك كالبد شايسته روح ترا دربرگيرد تلاش بيهوده نخواهيم كرد، مگر مي‌توان اقيانوس پرتلاطم و بي‌ساحل را كه هيچ كرانه و ژرفايش پيدا نيست در يك پيمانه كوچك جاي داد؟

اي خورشيد روح‌افزا ما، پرتو خود را از ما دريغ مدار، اگر هم براي چند لحظه چشم بهم گذاشته و مانند شب پرگان وصل ترا نخواهيم، بالاخره ديدگان خود را از دست نمي‌دهيم، زيرا به خوبي مي‌دانيم كه چشم بهم گذاشتن و خود را بنابينايي زدن با كوري همان فاصله را دارد كه هستي با نيستي، اي مشعل شبهاي تاريك ما، چرا ستايشت نكنيم؟ در آن هنگام كه گردبادهاي طوفاني تمايلات ما به لرزه‌ات درمي‌آورد، چه مقاومتهاي آهنيني كه از خود نشان نمي‌دهي؟ و چه اندازه نيرو در دفاع مخلصانه از شخصيت انساني كه صرف نمي كني؟ آري تا آب زلال روح خشتك نشده است اي ماه وش در آن آب زلال مي‌لرزي و مي‌لرزي و تمام وجود ما را مي‌شوراني، آه چه كوششها كه براي ادامه درخشندگي شعله‌هاي ملكوتي خود انجام مي‌دهي؟

تا آنگاه  كه ظلمات متراكم تمايلات و تبهكاريها تلاش بي‌نهايت ترا خنثي نموده و هنگام خاموشيت فرا رسد در آن موقع با صداي ضعيف زيرپنجه حيواني هوسهاي بنيان كوه ما كه با آخرين نفسهاي تو همراهست پايان انسانيت را اعلام داشته و به راه خود مي‌روي و از افق روح ناپديد مي‌گردي، پس از تو ديگر براي انسان جز مشتي رگ و پوست و استخوان و يك عده غزايز كوركورانه چه خواهد ماند؟

در تاريكي شبهاي ظلماني آنجه كه همه دادگران و دادپروران و دادرسان به خواب عميق فرو رفته‌اند. تو اي هميشه بيدار در بستر كاخهاي مجلل كه انسانهاي نيرومندي سربه بالش پر نيايش نهاده و به درياي خويشتن خم شده است و با دربيغوله اي از كوخهاي محقر كه انسان ضعيفي جسد آزرده خود را بر روي آن فرش نموده و به صداي جويبار خويشتن گوش فرا مي‌دهد در هر دو صحنه بساط محاكمه را مي‌گستراني و شرافت توأم با خرسندي يا رذالت توأم با ندامت در چهره دروني هر دو انسان براي تو نمودار مي‌گردد، در آن هنگام كه مي‌خواهيم از قضاوت عادلانه و انعطاف‌ناپذير تو روگردان مي‌شويم و ترا نديده بگيريم به هرطرف كه برمي‌گرديم مانند نورافكن دوار با ما مي‌گردي و نور خود را به قيافه تاريك و در هم پيچيده ما مي‌افكني، مگر انسان راه فراري از خويشتن سراغ دارد راستي آدمي كدامين روي خود را نشان مي‌دهد آن موقع كه مي‌خواهد از خويشتن طفره بزند؟

اين كبوتر ضعيف و اين هماي سعادت در مبارزه با كركس تمايلات تا زنده است بيدار و كوشش مي‌كند و دمي از مقاومت نمي‌ايستد تا آنگاه كه بال و پر او شكسته شود و موجوديت خود را از دست بدهد.

 

تعريف وجدان در معناي عام

كلمه وجدان در لغت نامه دهخدا در رديف كلمات وجد، وجود، اجدان آمده است كه به معناي يافتن، مستغني شدن، دوست داشتن، اندوهگين شدن، شيفتگي، آشفتگي، ذوق و شوق، شور، حالت، خوشحالي و فرح، توانايي و قدرت است و در بين اين كلمات وجد ارتباط نزديكي با وجدان دارد كه در اصطلاح در تعريف وجد آمده است آنچه بر قلب بدون تصنع و تكليف وارد شود وجد ناميده مي‌شود و گويند وجد برقهايي است كه مي‌درخشد و سپس بزودي خاموش مي‌گردد. حالت ذوق و شوق صوفيان سماع پسند را وجد مي‌گويند. محمدبن محمود آملي مي‌گويد وجد واردي است كه از حق سبحانه و تعالي برون آيد و باطن را از هيبت خود بگرداند بواسطه احداث وصفي همچون حزن يا فرح.

جنيد رحمه الله فرمود وجد انقطاع اوصاف است در هنگاميكه ذات به سرور موسوم شود.

در وجد و حال بين چو كبوتر زنند چرخ

بازان كز آشيان طريقت پريده اند «خاقاني»

پس آنانكه در وجد مستغرقند

شب و روز در عين حفظ حقند «سعدي»

گر مطرب حريفان اين پارسي بخواند

در وجد و حالت آرد پيران پارسا را «حافظ»

در عرف بعضي، وجدان عبارت است از نفس و نيروها يا قواي باطنه وجدان در مقابل فقدان است كه دلالت بر حضور كيفيت حالتي مي‌كند برخي دانشمندان گفته‌اند: وجدان نيروي فطري است وجدان به دو دسته تقسيم مي‌شود 1- وجدان توحيدي 2- وجدان اخلاقي تعريف وجدان به دو قسمت تقسيم مي‌شود 1- تعريف عمومي 2- تعريف خصوصي

تعريف عمومي تعاريفاتي هستند كه جنبه كلي و عمومي داشته و نمود مشخصي را بيان نمي‌كند هر پديده‌اي كه در درون ما استقرا پيدا مي‌كند ما با آن حقيقت وجدان داريم يعني آن را دريافته‌ايم خواه اين حقيقت به صورت واحدهاي مفرد يا بصورت قضاياي مركب و خواه مورد آگاهي روشن يا تاريك يا نيمه روشن قرار بگيرد، وجدانيات ناميده مي‌شود. در تعريفات عمومي وجدان قضايايي مطرح هستند كه ما واقعيت آنها را در درون انساني مشاهده مي‌كنيم. وجدان از نظر اخلاقي عبارت از آگاهي به بعضي از شئوون «شخصيت» وجدان به معناي فلسفي دريافت درونيست و همچنين شخصيت را مي‌توان به دو قسمت اساسي تقسيم كرد: يكي شخصيت خارجي اين قسم عبارتست از انعكاس وضع رواني يك فرد در اجتماع مثلاً‌ مي‌گوييم شخصيت فلان فرد چنين است . دوم شخصيت واقعي فرد: شخصيت واقعي هر فرد عبارتست از آنكه انسان در سازمان رواني خود به توسط غرايز يا امور اكتسابي ايجاد نموده است.

 

وجدان از ديدگاههاي مختلف:

نويسندگان بزرگ و ادبا چه شرقي و چه غربي آنانكه انسان را از نزديك و از جهات مختلفي مورد مطالعه قرار داده‌اند درباره قلمرو دروني انسانها هنوز پديده‌ها را از همديگر مانند نمودهاي فيزيكي مشخص تفكيك ننموده‌اند به همين جهت است گه گاهي دل مي‌گويند و مقصودشان وجدان است و گاهي وجدان مي‌گويند مرادشان پديده مخصوصي از دل است. وجدان داراي سه پديده است: 1- شعور روشن 2- شعور نيمه روشن (شعور نيمه تاريك) 3-  شعور تاريك يا وجدان مخفي لذا ممكن است واحدي در شعور كاملاً‌ تاريك ما بطور ناخودآگاه تحريكاتي ايجاد كند كه نه تنها قابل اهميت بوده باشد بلكه ممكن است سرنوشت رواني ما را كاملاً رهبري نمايد به قول مولوي:

چون كسي را خار دريا پيش خلد

پاي خود را بر سر زانو نهد

با سر سوزن همي جويد سرش

ور نيابد مي كند با لب ترش

خد در پا شد چنين دشوارياب

خار در دل چو بواد واده جواب

خار دل را اگر بديدي هر خسي

كي غمان را راه بودي بر كسي

از نظر ويكتور هوگو وجدان مركز اختلاط اوهام و علايق و ابتلات، كوره احلام و كنام افكاريست كه انسان از آن شرم دارد.

ابن سينا مي‌گويد: اهل معرفت كه داراي درون منزه هستند هنگاميكه كثافتهاي مادي از خود دور نمودند و از اشتغالات پست رها شدند رو به عالم قدس و سعادت بوده و با كمال اعلي به هيجان درمي‌آيند و براي آنان لذت عاليه‌اي رو مي‌دهد.

اميرالمومنين علي عليه‌السلام مي‌فرمايد: همين خواص و پيشتازان حرفه‌ايي و بي‌وجدانند كه تاريخ بشريت را به روز سياه نشانده اند.

بررسي تاريخ در موضوع وجدان به تاريخ پيدايش بشريت برمي‌گردد و روش وجدان اخلاقي يكي از اركان تبليغي پيامبران بوده است.

بزرگترين عامل برقراري عدالت اجتماعي همان وجدان است و بس. در قرآن كريم نمود ماوراي طبيعي وجدان در قالب سه مورد آمده است: -1 سرزنش وجدان 2- نظارت وجدان 3- آرامش وجدان.

-1 سرزنش وجدان: « لااقسم بيوم القيامه و الااقسم بالنفس اللوامه.» سوگند به روز رستاخيز خورم و به نفس سرزنش كننده سوگند نمي‌خورم از اينجا نمود سرزنش وجدان بسيار حائز اهميت كه در معرض سوگند و معادل روز رستاخيز قرار گرفته است.

-2 نظارت وجدان: «ان الانسان علي نفسه بصيره و لو القي معاذيره» انسان به درون خود كاملاً آگاه است اگر چه در ظاهر به كردارهاي خود عذر مي‌تراشد.

-3 اطمينان و آرامش كلي وجدان: «يا ايتها النفس المطئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه» اين نفس با آرامش به سوي خدايت در حاليكه او از تو و تو از او خشنودي برگردم.

اگر ما فعاليت قلب و وجدان را نديده بگيريم كوششها و فداكاريهاي هزاران مردان مصلح و خردمند را كه براي جامعه خود انجام داده‌اند بدون اينكه كوچكترين نفع مادي يا شبه مادي در نظر داشته باشند براي ابد بصورت معماي لاينحل خواهد ماند، زيرا اگر وجدان و عظمت تسليم در مقابل راهنمايي آنرا در نظر نگيريم اينگونه اشخاص كه در تمام دورانهاي تاريخ نمودار شده‌اند بايستي مردان احمقي بوده باشند كه مخالف عقل زندگي خود را به مخاطره انداخته‌اند و از لذايذ شخصي دست كشيده‌اند.

در قرآن كريم آيه‌اي پيرامون كار و ارزش وجود دارد كه مي‌فرمايد: ليس الانسان الا ما سعي(نجم/39) بر انسان چيزي جز آنچه در نتيجه سعي و كوشش بدست آورده نيست. اگر در اين آيه دقت كنيم بطور قطع به ارتباط عميق بين وجدان و كار پي مي‌بريم چه اگر كسي خود را براساس تلاش جدي و عميق استوار نكند يقيناً نتيجه صحيح و نيكويي از آن بدست نخواهد آورد. بنابراين كار في نفسه داراي ارزش نيست بلكه آن كوشش مفيد و موثر است كه در سايه جديت صورت گرفته باشد.

وجدان چيست و تعريف آن كدام است؟ و كار چه توصيفي مي‌تواند داشته باشد و مشخصه‌هاي و مولفه‌هاي  آن كدام است؟ و چه ارتباطي بين وجدان و كار وجود دارد؟ اينها سوالاتي هستند كه در مقاله حاضر درصدد پاسخگويي به آنها هستيم. پيش از همه بايد متذكر شويم كه استناد اصلي در اين نوشتار بر نهج البلاغه و نگرش اميرالمومنين عليه‌السلام نسبت به اين دو مساله است.

در تعريف وجدان گفته‌اند كه وجدان قوه‌اي در باطن شخص كه وي را از نيك و بد اعمال آگاهي دهد. در واقع مي‌توان گفت كه خداوندتبارك و تعالي براي تمام آدميان نيرويي را عنايت كرده كه آنها در تمام لحظات بپايد و بر آنها متذكر شود كه پا از گليم اختيارات شرعي و عقلي خود فراتر نگذارند و نيز دايره نيك و بد را براي آنها مشخص كند و همچون چراغ فطري باشد كه آنها را از افتادن در چاه ندامت برحذر دارد.

به نظر مي‌رسد كه وجدان علاوه بر اين كار، كاركرد ديگري نيز دارد و آن تشخيص كم كاري و استيفاي امور كردن است به اين معنا كه اگر آدمي را وجداني در كار باشد بطور قطع او را از ارتكاب به كم كاري منع و به اتمام امور و دقت در آنها تشويق و ترغيب خواهد كرد. حال بايد پرسيد منظور از كار چيست؟

آنچه از شخصي يا شيئي صادر شود بايد تا بدان وسيله هم معيشت فردي و يا نيازهاي جمعي مرتفع گردد.

با توجه به تعريف فوق بايد گفت كه كار معمولاً براي دو مقصود در دو بخش اصلي و فرعي انجام مي‌گيرد به اين معنا كه يكبار آدمي كار را به منظور رفع نيازهاي خود انجام مي‌دهد بدون اينكه به منافع جمعي آن توجه و عنايت خاصي داشته باشد، در اينصورت منافع جمعي كار فرعي و سود شخصي و فردي آن اصل محسوب مي‌شود و يكبار هم برعكس است يعني آدمي كار را براي رفع نيازهاي جمعي انجام مي‌دهد اما نهايت بصورت فرعي نفعي هم به انجام دهنده آن مي‌رسد.

حال با توجه به تعاريف و تقسيم‌بندي كه از كار و وجدان ارائه كرديم ابتدا به وضع اين دو در نهج البلاغه نظري ميفكنيم و از آن پس به نسبت رابطه اين دو مي‌پردازيم.

 

وجدان در نهج البلاغه:

در نهج البلاغه دارندگان وجدان همان كساني‌اند كه از نعمت قلب سليم برخوردارند چه وجدان يك امر قلبي است رابطه وثيقي با قلب و اوصاف آن دارد. سخن بر سر اين نيست كه برخي از مردم از نعمت قلب (دل) محرومند بلكه هدف آن است كه بعضي از مردم از داشتن وصف سلامتي قلب محرومند. لذا اميرالمومنين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «فطوبي الذي قلب سليم اطاع الله من يهديه و تجنب من يهديه » (1) «زهي سعادت آن كه به يمن داشتن قلبي سالم» هر آن كس را كه از داشتن چنين قلبي متنعم است يقيناً آن را در تمام امور حاكم بر خدا خواهد كرد و هرگز بر فرمان او سرپيچي نخواهد نمود.

آن حضرت بي‌بهرگان از قلب سليم را مايه بي اعتمادي امراي عادل مي‌داند و بدين سبب آنها را مورد عتاب قرار مي‌دهد. اينگونه اشخاص در نظر آن حضرت توانايي حفظ بيت المال را هم دارند و سپردن امور مسلمين بدانها باعث تخريب امور مي‌شود و چون چنين شرايطي براي آدمي بوجود آيد بطور قطع خدا نيز در نظرش كم اهميت جلوه مي‌كند و نهايتاً امور مسلمين آنچنان آشفته مي‌شود كه به تعبير امير عليه‌السلام در تاريكي بر آنها شامل و چراغ هدايت خاموش مي‌گردد.(2)

آنحضرت در نامه‌اي به ابن عباس مي‌نويسد نسبت به وقوع چنين حالتي براي ايشان احساس خطر مي‌كند و او را از عروض چنين وضعي بازميدارد. «اما بعد، بي‌ترديد من ترا در امانت خويش شريك كردم و همراز محرم اسرار خود قرارت دادم؛ به گونه‌اي كه هيچ يك از يارانم را در مواسات و ياري متقابل و اداي امانت و تعهد بدان مطمئن‌تر از تو نمي‌شناختم. اما تو، همين كه ديدي روزگار بر عموزاده‌ات، پارسي كرد، دشمن به اوج خشونت رسيد، امانت مسلمانان را شكوه و ارجي نماند... چهره ديگر كردي و همراه و هماهنگ با ياران نيمه راه، بي تفاوتها و خيانتكاران، به كناره‌گيري و بي‌تفاوتي گراييدي و خيانت كردي بي‌كمترين همراهي با عموزاده‌ات، كوششي در اداي امانت و انجام دادن مسئوليت خويش؛ گويي از همان ابتدا نيز مبارزه  و جهادت براي خدا، و بر مبناي برهاني روشن از پروردگارت نبوده است.» (3)  پس اين وجدان است كه در نتيجه داشتن قلب سليم بر آدمي در تمام لحظات حاكم است و او را از ارتكاب به امور ناشايست بويژه از دستبرد زدن به بيت المال مسلمين بازميدارد.

در نهج البلاغه ؛ اميرالمومنين عليه‌السلام براي آدميان دو گونه محكمه را معين مي‌كنند كه يكي محكمه روز قيامت است كه تا زمان آن روز محشر آدميان از توبيخ و سرزنش و مجازات آن تا حد معيني در امان است اما علاوه بر آن محكمه ديگري وجود دارد كه آن محكمه وجدان است كه اگر كسي قلب خود را به امور باطل نيالايد بطور قطع او را در قضاوت و داوري حتي عليه خود كمك خواهد كرد. « و تمثل في حال تولتيك عنه اقياله عليك يدعوك الي عفوه ... و انت في ستره مقيم، و في سعه فضله منقلب! فلم عيفك فضله و لم يهتك عنك سده .. فما فلنك به لو اطعنه؟» (4) « و درست به هنگامي كه از او رخ برتافته‌اي روي كردن او را به خود در نظر آر كه تو را به بخشايش فرا مي‌خواند... و در حالي كه در پناه پرده پوشي او اقامت گزيده‌اي و در پهنه فضلش شناوري! و با اين همه فضل خويش را نه تنها از تو دريغ نمي‌كند كه پرده برگرفتن از راز تو را نيز روا نمي‌دارد ... پس چه مي‌پنداري اگر فرمانش مي‌بردي؟» علي عليه‌السلام با چنين مطالبي مي‌خواهند يك مطلب را به اثبات رسانند و آن اينكه در آدمي نيرويي وجود دارد كه وقتي عفو و بخشش خدا را به ياد آورد او را در طلب بخشش و اطاعت آن خداي مهربان راهنمايي مي‌كند و به هنگام مخالفت با او مخالفت مي‌كند والا گفتن اين سخنان جز اتلاف وقت چيز ديگر نخواهد بود. لذا امير عليه‌السلام با آگاهي از وجود چنين قوه‌اي آدميان را اينچنين مورد عتاب و خطاب خود قرار مي‌دهد. لذا خطاب علي در اين سخنان نيرويي جز نيروي وجدان نيست كه نه تنها آدمي را در انجام امور ياري مي‌رساند بلكه او را به عبادت و بخشش حق تعالي نيز دعوت مي‌كند.

 

كار در نهج البلاغه:

در ارزش كار و كوشش هيچ ترديدي نيست كه اسلام آدميان را به آن دعوت كرده است. آيتي كه در ابتداي سخن متذكر شديم مويد همين نگرش است. احاديث زيادي در ارزش كار و كوشش همين بس كه پيامبر صلي‌الله عليه و آله وسلم فرمود: «ملعون من اتقي كله علي الناس، نفرين شده است كسي كه بار خود را به دوش مردم اندازد.»

در نهج البلاغه نه تنها كار در مورد دنيا مورد تاكيد قرار گرفته بلكه تا آدمي دست به كار نزند قطعاً در آخرت نيز سودي نخواهد شد لذا اميرالمومنين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «العمل المعل، ثم النهايه و الاستقامه، الاستقامه ثم الصبر الصبر، عمل، عمل؛ پس از آن هدف،نيز استقامت، استقامت، سپس صبر، صبر» در جاي ديگر فرمود «فبادرو المعاد و سابقوا الاجال فان الناس يوشك ان ينقطع بهم الامل و برهفهم الاجل و يد عنهم باب القومه، پس بسوي معاد بشتابيد و بر اجلهاي خود پيشي بگيريد، چرا كه به زودي رشته آرزوي مردمان بگسلد، مرگشان دريابد و در توبه به روشان بسته شود.»

با توجه به اين بيانات مي‌توان نتيجه گرفت كه تا آدمي در زندگيش جديت بخرج ندهد، در امر آخرت نيز تساهل و كوتاهي خواهد نمود چه آدمي همچنانكه به زندگي خود اهميت ندهد و كار مردم را آنچنان كه بايد و شايد به انجام نرساند در امري كه به زعم مردم هنوز واقع نشده، تسامح و تنبلي‌اش زيادتر خواهد شد كه! «من قصر في العمل ابتلي ابالهم، هر آن كه اندك بكوشد به افسردگي دچار آيد.»

از ديدگاه علي عليه‌السلام ارج و منزلت آدميان به ميزان كارشان مشخص مي‌شود و بدون درنظر گرفتن اين ارتباط و نسبت عدالتي تحقق پيدا نمي‌كند. علي عليه‌السلام در نامه به يكي از واليانش مي‌نويسد: «رنج تلاش هركسي را عادلانه ارج بنه و به ديگري نسبت مده و در شناخت و بها دادن بدان كوتاهي مكن. هرگز مباد كه شرافت و شخصيت كسي وادارت كند كه كار و رنج كوچكش را بزرگ بشماري يا كار بزرگ و تلاش گمنامي را كوچك بيني.»

بنابراين در ديدگاه اسلام ملاك اصلي كار انسانهاست و حسب و نسب آنها در ارزش كرده آنها هيچگونه تاثيري نبايد داشته باشد بلكه تنها چيزي كه ملاك و معيار برتري افراد است در درجه اول تقوي و در ثاني كار و عمل و رنج دست آنهاست. لذا از نظر اميرالمومنين عليه‌السلام يكي از مهمترين ويژگيهاي انسان مومن پركاري است آن حضرت در توضيح اين مطلب مي‌فرمايد:‌«اين حقيقت رامسلم بدانيد كه مومن هر بام تا شام به خويشتن خود با بدبيني مي‌نگرد و همواره فزوه‌تر مي‌طلبد، پس شما نيز چونان پيشتازان و رهروان گذشته باشيد، كه با دنيا چونان مسافري خيمه به دوش برخورد مي‌كردند و بدين سال منزل به منزل پس پشتش مي‌افكندند، بي آنكه به منازل بين راه وابستگي بيايند.» و نيز در اوصاف متقين مي‌فرمايد:‌«به هيچ وجه از كارهاي اندك خويش خشنود نمي‌شوند، كار بسيار خويش را نيز زياد نمي‌شمارند. بدين سان همواره نسبت به نفس خويش بدبين و از كارنامه خود نگران‌اند.» پس انسان مومن نه تنها اهل شعار نيست بلكه كار زياد خود را كم مي‌بيند و از كار زياد خود راضي نيست. در حاليكه خيل زيادي از آدميان كه ادعاي اسلام هم دارند شعار و حرف و حتي عملشان از عمل و كارشان كمتر است و اين مشي علي عليه‌السلام نيست بلكه آنحضرت معتقدند عمل بايد بيش از سخن و شعار و حتي علم باشد و تا زماني كه بين علم و كار تقارن پديد نيايد مطلوب نخواهد بود. در اين باب فرمود: «العلم مقرون بالعمل فهن علم عمل، و العلم يهتف بالعمل، فان اجابه  و الا ارتحل عنه، دانش را با كردار پيوندي تنگاتنگ است؛ پس هر آنكه چيزي آموخت بايد به كارش گيرد؛ چه دانش، كردار را فرا مي‌خواند و اگر پاسخي نيابد مي‌كوچد.»

ناگفته نماند كه اين مسائل تمام افراد از هر طبقه و قشر را در برمي‌گيرد و بنا به نظر اميرالمومنين اميران و وكيلان، مديران و .. همه و همه بايد اين مباني و ملاكها را مدنظر داشته باشند و الا واليان و شهروندان جامعه اسلامي محسوب نمي‌شوند.

 

وجدان و كار؛ وجدان كاري:

پيش از اين يادآور شديم كه اگر آدمي از داشتن قلب سليم بي‌بهره باشد بطور قطع چنين انساني از وجدان نيز بي‌بهره است. پس براي بدست آوردن وجدان لازم است قلب را سالم و صحيح نگه داشت والا تلاش بيهوده خواهد شد.

اما آنچه در اينجا مهم است اينكه چه ارتباطي بين وجدان و كار وجود دارد و منظور از وجدان كاري چيست؟ در ديدگاه اسلام خداوند ناظر هميشگي و تمام اعمال آدميان است حالا اگر انسان بتواند حضور خدا را درك و وجدان كند قطعاً چنين شخصي احتياج زيادي به پاسبانهاي بشري نخواهد داشت. اما بايد توجه داشت كه چنين نگرش ما را از پروردن آدميان حتي آنهايي كه حضور خدا را درك نمي‌كنند بازدارد لذا اين نظريه مبنا را كار و وجدان قرار مي‌دهد و تمام آدميان را مورد خطاب قرار مي‌دهد.

پس بايد آدميان را با وجدان آشنا كرد تا در جاهايي كه ناظران بشري وجود ندارد ناظر دروني او را بپايد. ناگفته پيداست كه اگر انساني كار خود را با راهنمايي وجدان انجام ندهد قطعاً ناظران بشري هم بطور كامل توانايي واداشتن چنين شخصي به كار را نخواهد داشت.

پس بين وجدان و كار ارتباط تنگاتنگي وجود دارد و اگر در جامعه‌اي آدميان اين ارتباط را مدنظر قرار ندهند قطعاً كارها بصورت ناقص انجام خواهد پذيرفت اگر بگوييم كه در شرايطي ممكن است هيچ كاري هم انجام نپذيرد.

با توجه به آنچه گفته شد مي‌توان از وجدان كاري تعريفي را ارائه كرد:‌«وجدان كاري نوع نگرش است كه آدمي با عنايت به وجدان، كار خود را به انجام مي‌رساند و نهايت تلاش خود را بكار مي‌گيرد تا كار را بصورت تمام و كمال انجام دهد و پيش از آنكه ديگران از نقصان كار او ناراحت شوند او خود ديگر است و نسبت به تكميل آن باز تلاش نهايي خود را بكار مي‌گيرد.» پس انساني كه داراي وجدان كار است اولاً‌براي قانون احترام قائل است و آن را در مقام عمل بطور صددرصد اجرا مي‌كند حتي اگر در صورت عدم انجام مجازاتي مواخذاتي در كار نباشد. چنين انساني به هبچ وجه به تساهل و تسامح تن نمي‌دهد و درصدد توجيه آنها برنمي‌آيد.

با تاسف بايد گفت كه غربيها در عمل به وجدان كاري به مراتب از مسلمانان جلوتر و پيشقدم ترند از مامور شهرداري تا مامور سازمان جاسوسي گرفته تا رياست جمهوري يك كشور غربي بطور كامل به وجدان كاري باور عميق دارند. براي نمونه به برخي از نوشته‌هاي مستر همفر اشاره مي‌كنيم تا هم تاييدي بر وجدان كاري غربي باشد و هم بر ما مسلمانان پرادعاي كم كار غربي! همفر در خاطرات خود مي‌نويسد : «بعد از دو سال... خواستم به وطنم برگردم ... و برگشتم و مدت شش ماه در لندن ماندم و با دخترعمويم ماري شواي ازدواج كردم ... همين شش ماهي بود كه اوان زندگي را با همسر تازه و زيبا بسر بردم، از من حامله شد و من انتظار داشتم هرچه زودتر فرزند نوزادم را ببينم، ولي در اين بين از طرف وزارتخانه ابلاغ من صادر شد كه بايد براي اجراي برنامه بطرف عراق بروم ... لذا به مجرد صدور فرمان از ناحيه وزارتخانه من هم بدون درنگ برخلاف خواهش و اصرار همسر جوانم ماموريت تازه را پذيرفتم و روزي كه از او جدا شدم اشك و آه او سخت مرا آزرد، قيافه غمنده و پژمرده‌اش مرا گريان ساخت، از من خواست كه مرتب نامه بنويسم ... ولي عواطف خودم را افسار زدم و با همسرم خداحافظي كردم و ...»

 

وجدان ميزان سنجش:

چه ظلماتست اين شيي نامتناهي (درون- وجدان) كه همه افراد بشر آنرا با خود دارند و با نوميدي بسيار تمنيات دماغ و اعمال زندگي خود را به آن مي‌سنجند. مفهوم سنجش را با دو شكل مي‌توان تفسير نمود:

1- سنجش واقعيات و تشخيص حق و باطل با ساختن قضيه يا يك اصل مثلاً‌عهده‌دار بودند پرداخت وام واقعيتي است از هزاران واقعيات كه در زندگي انساني وجود دارد وجدان اين واقعيت را با نظر به اصول و قوانين اجتماعي انساني مي‌سنجد. در نتيجه پرداخت و از عهده برآمدن وام را حقيقت (وجدان) و تخلف از پرداخت را باطل تشخيص مي‌دهد.

2- سنجش واقعيات فقط از نظر تاثر و انعكاس نتيجه جريان خارجي در وجدان بوده و وجدان هيچگونه قضيه يا اصلي نمي‌سازد مانند سرخ شدن صورت انساني در موقع خجلت و شرمندگي و انبساط و شكفتگي در موقع خرسندي و رضايت.

ما اين دو جنبه را در درون خود مي‌بينيم يعني هم شناختن اصول و قوانيني را كه در نتيجه سنجشها بدست مي‌آيد و هم تاثر و منعكس ساختن نتيجه جريان واقعي را در پديده‌هاي زندگي كه پيش مي آيد.

منعكس ساختن اثري در وجدان از امتيازات خارجي يا دروني يك مسئله كاملاً روشن است يعني چنانكه شكنجه يا آرايش را در درون خود احساس مي‌كنيم همچنان وجداني را كه مانند ميزان الحراره استي كه وسيله سنجش نيكي‌ها و بدي‌هايي را كه انجام داده‌ايم بوسيله آن دريافت مي‌كنيم.

 

عوامل تئوريك و رواني عدم وجدان كار در ميان مسلمين:

آدمي تا زماني كه مساله‌اي از نظر تئوريك حل نكند در مقام عمل يقيناً با موانعي مواجه خواهد شد. بالاخره يا بايد عمل را عوض كرد و يا انديشه را . و از آنجاييكه پيشه‌ها تابع انديشه‌هايست لذا رفتار و اعمال انسانها منبعث از نوع انديشه‌اي است كه به آن اعتقاد دارد. پذيرفتني نيست كه بگوييم انديشه ما يك چيز جداگانه‌اي است و انديشه يك امر جدا. بلكه بايد بگوييم آدمي وقتي در مقام عمل نمي‌تواند مطابق انديشه‌اش رفتار كند يواش يواش نسبت به انديشه پيشين خود با تسامح برخورد مي كند و درصدد توجيه و تعديل آن برمي آيد.

الف)توجيه غلط توكل و تاثير آن در عمل: در قرآن و احاديث مسلمانان به زندگي متوكلانه دعوت شده‌اند و بر آنها فرض شده كه در زندگي خود به خداوند توكل كنند. اما در اثر توجيهات و تفسيرات غلط و نابجاي صوفيه توكل را آنچنان كه بايد جايگاه خود را پيدا نكرده است. تلقي آدميان از توكل اين است كه كارها را بايد طوري انجام داد كه جاي پايي و جاي دستي براي توكل به خداوند باقي ماند لذا راه صحيح آن است كه آدمي در انجام امور خود دقت و كارايي لازم را بكار نبرد تا بخشي از كار بلنگد و در آن بخش بتوان به خدا توكل كرد و الا معناي توكل كه ترك تدبير است درست درآيد؟ اما واقعيت توكل چيزي غير از اين است چه توكل در اموري صادق است كه خداوند دست آدمي را از انجام آنها و از نشان دادن عكس‌العمل منع كرده است. بعنوان مثال وقتي ما آخر استنباطات را درباره زلزله بعمل آورديم از آن پس بايد متوكلانه منتظر اوامر ديگر الهي باشيم. پس آن بخش از كاري كه به ما انسانها واگذار شده قطعاً بايد با آخرين و تا آخرين مرحله كار انجام دهيم و هيچ جاي توجيه براي كم كاري و عدم دقت نمي‌ماند، لذا اينگونه تعبير از توكل براي برخي از آدميان توجيه گر عدم وجدان كاري شده است.

ب) جدي نگرفتن امر دنيا: درست است كه هم قرآن و هم احاديث و هم زندگي معصومين همه و هم مبين نوع نگرش آنها به دنيا و عدم ميل و رغبت آنها به دنياست اما بعضاً اين نگرش آنچنان كه بايد فهم نمي‌شود و چنين تلقي مي‌شود كه چون دنيا ناپايدار است لذا در انجام امور نيز اهتمام لازم را نبايد بكار ببريم.

وقتي از يك صوفي پرسيدند چرا براي خود خانه مهيا نمي‌كني؟ در جواب گفت: «الامر السهل من ذلك، كار دنيا از اين آسانتر است كه به فكر تهيه خانه باشيم.» حال اگر كسي در زندگي خود چنين نگرش نسبت به دنيا داشته باشد قطعاً درصدد انجام دقيق امور برنخواهد آمد. وقتي عالم اخلاق جهان اسلام امام محمد غزالي در باب زهد نسبت به دنيا مي‌گويد: آخرين مرحله زهد نسبت به دنيا آن است كه براي فرداي خودت غذا نداشته باشي آنوقت وضع بقيه مشخص است.

بنابراين سهل گرفتن امر دنيا باعث بي‌دقتي و عدم وجدان كار در ميان مسلمين شده است. در حاليكه از آموزه‌هاي معصومين چنين برداشتي نمي‌توان كرد بلكه آنها توصيه مي‌كردند كار آنكس كرد كه تمام كرد.

ج) عدم توجه به قانون و تسامح نسبت به آن:‌ ايرانيها و مسلمانان با توجه به اينكه هيچ وقت قانون را براي قانون نمي‌خواستند بلكه آن را هميشه توجيه‌گر گريز از خطرات مي‌دانستند لذا با كمترين فرصتي از تن دادن بدان طفره مي‌رفتند اما اگر كسي قانون را براي قانون و نظم بخواهد و معتقد باشد كه قانون براي هميشه و همه جا است و بايد رعايت گردد چنين شخصي هرگز در انجام امور كوتاهي نخواهد كرد.

د) خلط بين بي‌عدالتي در قانون و عدم داشتن وجدان كار: غالب كساني كه به نحوي وجدان كاري ندارند يعني ناعادلانه بودن قانون (به زعم خودشان) و انجام ناتمام كار ملازمه اي مي بيند و ظالمانه بودن قانون را با ناتمام گذاشتن كار جبران مي كنند در حاليكه اگر كارمندي ،معلمي و ... نسبت به ميزان حقوق مضبوط در قوانين اعتراض دارند نبايد آن را با كم كاري و عدم وجدان كاري جبران كنند بلكه بايد توجه داشته باشند كه بين اين دو هيچ ملازمه‌اي در كار نيست اگر اشكالي در كار هست بايد آن را از مسير صحيح خود حل و فصل كرد. پس براي اينكه به وجدان كاري عامل باشيم لازم است انجام كار را با چيز ديگري مقايسه نكنيم بلكه وجدان را حاكم بر آن سازيم.

ذ) عدم اعتقاد به ارزش ذاتي كار: ما مسلمانان كار را وسيله‌اي براي اهداف ديگر در نظر مي‌گيريم لذا در انجام بسياري از امور خود توفيق چنداني بدست نمي‌آوريم. واقعيت اين است كه تنها كساني در زمينه‌هاي مختلف كار مي‌توانند توفيق حاصل كنند كه كار را فقط براي كار انجام مي‌دهند و آن را از نظر هدف مي‌بينند نه از منظر وسيله. عموم كساني كه به اين نگرش قائل نيستند در انجام كارهايشان هميشه با دلسردي و ناكامي مواجه‌اند بر خلاف مسلمانان؛ غربيها هم در باب علم و هم كار به جايگاه خوبي رسيدند به معنا كه در جهان غرب هم علم براي علم آموخته مي شود و هم كار براي انجام مي‌شود. يعني هر دوي اينها ارزش ذاتي دارند نه ارزش تبعي و به نظر نگارنده تا زماني كه چنين نگرش در ميان مسلمين پيدا نشود به وجدان كاري نخواهيم رسيد.

در نهج البلاغه علي عليه‌السلام هميشه نسبت به عدم انجام دقيق امور ناراحت مي‌شدند و از اين كه مسلمين آن دوران نسبت به انجام امور خود تساهل مي‌كردند معترض بودند. خطبه 27نهج البلاغه مبين و مويد اين اعتراض علي عليه‌السلام است و شايد همين عامل باعث عدم توفيق آن حضرت در گستر عدالت بوده باشد.

zanko hoseini بازدید : 43 سه شنبه 10 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

مقدمه :

در این مقاله که پیرامون اصلاح الگوی مصرف در فرهنگ اسلامی است، مفهوم الگوی مصرف یعنی داشتن معیار جهت درست مصرف کردن مورد بررسی قرار می‌گیرد. مصرف درست جهت جلوگیری از بسیاری از کمبود ها و اسراف‌ها می‌شود، به طوری که چه بسیار مسائل سخت اقتصادی که با مصرف صحیح قابل حل می‌باشد. در این مقاله با استفاده از آیات و روایات و کتاب‌های موجود به بحث و بررسی موضوع مصرف پرداخته شده است. ضرورت این موضوع از آن جهت است که در جامعه امروز پدیده ناهمگون مصرف زدگی دامن گیر افراد جامعه شده است. به نحوی که مردم برای مصرف کردن به دنبال الگوپذیری هستند پس چه الگویی بهتر از دین مبین اسلام تا راه سعادت دنیا و آخرت برای اجتماع فراهم گردد. موانع این تحقیق از جمله کم بودن منابع پیرامون اقتصاد اسلامی و مسائلی از این دست می‌باشد. موارد مطرح شده در این مقاله، قواعد مصرف در فرهنگ دینی چیست؟ معیارهای تشخیص اسراف و تبذیر را نام ببرید؛ و ... عناوین جزئی مطرح شده از جمله رعایت اعتدال در مصرف یعنی چه؟ اسراف و تبذیر به چه معناست؟ مصرف کالا به چه معنایی است؟ آیا مصرف کالای زیان بار برای بدن اسراف است؟ و ...

رعایت اعتدال

همان طور که در قبل گذشت، یکی از اصول حاکم بر عموم دستورات اسلام، اصل اعتدال و میانه روی است و مصرف نیز از این قانون مستثنی نیست. البته اگر انسان به حدی از اعتدال روحی دست یابد که بتواند با زهد و قناعت زندگی کند، بدون شک بهتر و به سعادت نزدیک‌تر است، لکن اگر نتوانست خود را به چنین مرحله ای برساند لازم است لااقل در بهره گیری از امکانات و نعمت‌های الهی، جانب اعتدال و قوام را از دست ندهد. «قوام» میزانی است که اسلام برای مصرف اموال تعیین نموده و به معنای «حد وسط» می‌باشد. (1) در دو سوی قوام، «اسراف» و «تقتیر» قرار دارد که هر دو نوع در آموزه های دین ممنوع می‌باشد؛ به این معنا که انسان، در مصرف امکانات، نه مجاز است که بر خود و خانواده‌اش چنان سخت بگیرد که زندگی، دشوار و تحمل ناپذیر شود که همان «اقتار» است و نه حق دارد در مصارف خود مرتکب «اسراف و تبذیر» گردد. خداوند «قوام» بودن را از ویژگی‌های بندگان صالح خود دانسته و می‌فرماید: وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَم یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (فرقان/67) و آنان که هنگام انفاق اسراف نمی‌کنند و بخل هم نمی‌ورزند بلکه میان این دو راه میانه را می‌گیرند. برای روشن شدن بیشتر معنای قوام، ناگزیر باید دو طرف آن (اسراف و تبذیر) معنا و بررسی می‌شود.

اسراف و تبذیر

«اسراف» به معنای زیاده‌روی و تجاوز از حدّ وسط است. (2) اسراف در مصرف به معنای مصرف نمودن بیش از نیاز و شایستگی و نیز مصرف مال در راه معصیت خداوند، دانسته شده است. (3) «تبذیر» از ریشه‌ی «بذر» به معنای پراکندن و پاشاندن دانه است و این تعبیر، نوعی استعاره برای کسی است که مال خود را تباه و ضایع و به اصطلاح ریخت و پاش می‌کند. (4) بر این اساس، اسراف با تبذیر، معنای نزدیکی دارد؛ با این تفاوت که اسراف بیشتر در زیاده‌روی در مصرف به کار می‌رود و حتی ممکن است در ظاهر چیزی هدر نشود، ولی تبذیر، هدر دادن مال و اتلاف آن می‌باشد و کاربرد آن زمانی است که امکانات بسیاری، بیهوده نابود گردد. (5)

 

دو ملاک کلی می‌توان موضوع و مصداق اسراف را شناسایی کرد:

معیارهای تشخیص اسراف و تبذیر
تشخیص تبذیر، با توجه به مفهوم آن دشوار نیست، زیرا هرگونه هدر دادن و اتلاف ثروت و کالا، تبذیر به شمار می‌رود، ولی اسراف، چنان که گفته شد، به معنای تجاوز از حدّ و گذر از میانه روی و به افراط گرایی است. آنچه مهم است و باید بدان پرداخته شود ملاک و معیارهای شناخت اسراف است. از مجموع آموزه های دینی چنین بر می‌آید که با

دو ملاک کلی می‌توان موضوع و مصداق اسراف را شناسایی کرد:

الف. تحدید شرعی

از نگاه دین، تمام واجبات و محرمات دینی، حدود الهی است و هرگونه تفسیر در احکام یا عمل به آن، خروج از حد و ممنوع می‌باشد؛ چنان که مفهوم لغوی اسراف، این معنا را تأیید می‌کند. بنابراین ترک واجبات، گناه کاری، تذهیر و تبعیض در احکام الهی از مصادیق اسراف به شمار می‌رود. این نوع کاربرد در قرآن، فراوان استعمال شده که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. رَبَّنَا اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا ... (آل عمران/147) بار پروردگارا از گناهان ما و ستمی که درباره خود کرده ایم درگذر ... قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ الله... (زمر/53) بگو ای بندگانم که بر نفس خود اسراف و ستم کردید از رحمت خدا ناامید مباشید . وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسرِفْ فِی الْقَتْل... (اسراء/33) و کسی که مظلوم کشته شود برای ولی از سلطه قرار داده‌ایم اما در اسراف نکنید ...بنابراین، مصرف هر گونه کادویی که حرمت شرعی دارد، هرچند به میزان اندک، نوعی اسراف به شمار می‌رود. (6)

ب. تحدید عرفی

ملاک دیگر در موضوع شناسی اسراف، مصرف می‌باشد. تشخیص موضوعات احکام، بیشتر، بر عهده عرف و مکلّف نهاده شده است و در عین حال برای ضابطه‌مند کردن تشخیص عرف، معیارهایی ارائه شده است. پیش از بررسی معیارهای یاد شده، شایان ذکر است که بر اساس برخی روایات، اسراف در امور مالی (به مفهوم تجاوز از حد وسط) امری نسبی شمرده شده است که نسبت به افراد و شرایط اقتصادی آنان، زمان‌ها و مکان‌ها تغییر می‌یابد. به عبارت دیگر، مصرف مقداری مشخص از یک کالا، ممکن است برای فردی اسراف به شمار آید و برای دیگری، میانه روی. روایت امام صادق (ع) که در زیر می‌آید ناظر به همین نکته می‌تواند باشد: فإنّه ربّ فقیر أشرف من غنیّ، فقلت: کیف یکون الفقیر أشرف من الغنیّ؟ فقال: إنّ الغنیّ ینفق ممّا أوتی، و الفقیر ینفق من غیر ما أوتی (7) چه بسا فقیری که از مردمان ثروتمند بیشتر اسراف می‌کند. راوی می‌پرسد: چگونه فقیر، اسراف کارتر از غنی می‌شود؟ فرمود: زیرا توانگر، از آنچه دارد خرج می‌کند، ولی فقیر، بدون دارا بودن مال، هزینه می‌نماید. آری، فقیر ممکن است کالا و وسیله ای خریداری کند که با توجه به درآمد محدودش، تعادل میان دخل و خرج وی بر هم خورد و در نگاه عرف، چنین کاری اسراف باشد، در حالی که برای توانگر خرید همان کالا، انتقاد عرف را در پی نخواهد داشت. اینک به برخی معیارهای عرفی برای تشخیص اسراف می‌پردازیم:
مصرف کالا به گونه ای که بخشی – هرچند اندک- بیهوده هدر رفته و ضایع گردد.
امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید:إنّ القصد أمر یحبّه الله عزّ و جلّ و إنّ السرف أمر یبغضه الله حتّی طرحک النواه، فإنّها تصلح لشیء و حتیّ صبّک فضل شرابک (8)میانه روی چیزی است که خدای بزرگ آن را دوست دارد و اسراف را ناخوش، حتی دور انداختن هسته‌ی خرما (9) را؛ زیرا آن نیز به کاری آید و حتی دور ریختن نیم خورده آب. تضییع کیفی کالا که با استفاده نادرست از آن صورت می‌گیرد، نوعی دیگر از اسراف می‌باشد. امام صادق (ع) : إنّما السرف أن تجمع ثوب صونک ثوب بذلتک (10) اسراف آن است که لباس نو (و آبرومندانه) را در جایی که باید لباس فرسوده (و لباس کار) پوشید، بپوشی.
نتیجه گیری: بر اساس آنچه گذشت، دور ریختن مواد غذایی و پوشاک مصرفی، یا نابودی آن بر اثر نگهداری نادرست، هدر دادن مواد اولیه و ضایعات فلزات و مواد پلاستیکی، و حتی نابود کردن زباله های بازیافتنی در عصر حاضر، از مصادیق اسراف به شمار می‌رود.

مصرف کالای زیان بار برای بدن

امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید:لیس فیما أصلح البدن إسراف... إنّما الإسراف فیما أفسد المال و أضّر بالبدن (11) در آنچه مایه تندرستی بدن شود اسراف نیست... بلکه اسراف در چیزی است که مال را تلف می‌کند و به بدن آسیب می‌رساند. مراد امام صادق (ع) از جمله (در آنچه مایه تندرستی است، اسراف نیست)، تجاوز از حدّ میانه نیست، زیرا که در احادیث دیگر آمده است که «آنچه از حد میانه تجاوز کند، به بدن و سلامتی آسیب می‌رساند» (12)

استفاده از امکانات مادی بیش از نیاز

متأسفانه بسیاری از تصرفاتی که انسان امروز، در زندگی روزمره خود انجام می‌دهد، بر مبنای نیازهای واقعی نیست، بلکه بر اثر نیاز سازی و نیاز کاذب صورت می‌گیرد، مانند: خوردن بیش از اندازه نیاز، ساختن منزلی بسیار وسیع که به همه‌ی آن، هیچ گونه نیازی ندارد، خرید لباس‌هایی که اضافه بر نیاز و شأن خریداری می‌شود، یا مانند کسی که مرکب سواری مناسب و با کیفیتی که نیازش را به راحتی پاسخگو باشد دارد، با وجود این مرکب سواری کیفیت بالاتر نیز تهیه می‌کند و آن‌ها را بدون استفاده می‌گذارد. به همین خاطر در روایات زیادی، زیاده‌روی در خوراک، پوشاک، وسائل منزل و مسکن نکوهش شده است؛ چنانچه مفسران، یکی از مصادیق بارز اسراف در آیه «... کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا...» (اعراف/31) را مصرف بیش از حد نیاز دانسته اند. (13) این سخن امام علی (ع) نیز ناظر بر همین معیار است:ما فوق الکفاف إسراف (14)

مصرف کالا و تصرف در امکانات بالاتر از شأن افراد

امام علی (ع) در این باره می‌فرماید: للمسرف ثلاث علامات 1- یأکل ما لیس له 2- و یلبس ما لیس له 3- و یشتری ما لیس له. (15)
اسراف کار سه نشانه دارد: 1- آنچه مال او نیست می‌خورد 2- آنچه مال او نیست می‌پوشد 3-آنچه مال او نیست می‌خرد.به عنوان مثال کسی که درآمد ناچیزی دارد و با زحمت، هزینه های عادی خود و خانواده‌اش را تأمین می‌کند، اگر همه‌ی درآمد خود را صرف خرید یک دست لباس یا یک قطعه جواهر کند، اسراف کرده است، در حالی که چه بسا همین کار برای کسی که تمکن مالی بیشتری داشته باشد اسراف نیست.

اقتار

چنان که اشاره شد «اقتار» به معنای خودداری از مصرف و نیز امساک از انفاق مال است، به همان اندازه که زیاده‌روی در مصرف مورد نکوهش اسلام قرار گرفته، از نقطه مقابل آن، اقتار و سخت گیری در مصرف نیز منع شده است. اقتار به طور کلی مورد نکوهش است، اعم از این که انسان به خاطر دلبستگی به نعمت‌های دنیا، خود و خانواده‌اش را از مصرف و استفاده از آن‌ها محروم کند، یا این که در اثر حرص و بخل، از پرداخت حقوق الهی از قبیل زکات و خمس و نیز انفاق به مستمندان خودداری ورزد. قرآن کریم سرنوشت بدی را برای چنین افرادی پیش بینی کرده است:وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ... (آل عمران/180) و آنان که خدا به فضل خویش به انها داده بخل می‌نمایند گمان نکنند که این و منفعت آنها خواهد بود بلکه به ضرر آنها است بزودی آن مال که در آن بخل ورزیده‌اید در روز قیامت زنجیر گردن آنها شود. گفتنی است که «قناعت» و «اقتار» در ظاهر، خیلی به هم شبیه اند و چون هر دو نوعی پرهیز و اعراض از مصرف را در خود دارند، ممکن است با هم اشتباه گرفته شوند. از این رو، باید دانست که آنچه در قناعت، انسان را از بهره برداری از مواهب دنیوی باز می‌دارد، بی رغبتی به دنیا و مظاهر مادی و دل بستگی شدید انسان به کمال معنوی و قرب الهی است؛ ولی آنچه انسان مقتر را به سختگیری و پرهیز از مصارف ضروری وادار می‌کند، علاقه شدید به جلوه های مادی این جهان است؛ همان که قرآن کریم از آن به «الشح...»(16) و جان‌ها را بخل فرا گرفته است، یاد می‌کند.

تدبیر زندگی

از دیگر اموری که مناسب است در ارتباط با موضوع مصرف، مورد بحث قرار گیرد، بحث «تدبیر زندگی» است، از آنجا که نیازهای مادی انسان دامنه وسیعی دارد و در اغلب موارد، با توان، امکانات و درآمدهای او هماهنگ نیست، شایسته است آدمی در زندگی، تدبیر و تقدیر داشته باشد و با محاسبه و برنامه ریزی دخل و خرج خود را با هم هماهنگ سازد، امام محمد باقر (ع)، برنامه ریزی و نگه داشتن اندازه در زندگی را یکی از ارکان مهم کمال آدمی دانسته، می‌فرماید:الکمال کلّ الکمال: التفقّه فی الدین، و الصبر علی النائبه، و تقدیر المعیشه (17) تمام کمال، بصیرت یافتن در دین و پایداری در سختی‌ها و مصائب و اندازه گیری و تدبیر در امور زندگی است، البته منعی ندارد که انسان در صورت امکان به زندگی و خانواده‌اش توسعه دهد؛ به عنوان مثال غذای بهتر بخورد، لباس فاخرتر بپوشد، در خانه وسیع‌تری زندگی کند و...؛ لیکن این وسعت دادن به زندگی نباید، توجه انسان را به خدا و گرایش او را به معنویات و نیز عزت و آزادگی او را تحت‌الشعاع قرار دهد و ناچار شود به خاطر افزون بر هزینه های غیرضروری زندگی، از سر ایمان، آبرو، آسایش فکری و آرامش روانی خویش بگذرد، همچنین منظور از تدبیر زندگی، این نیست که انسان از اوامر و نواهی شرعی پیروی نکند و خود با تکیه بر دانش و بینش محدود خویش به طور مستقل برنامه ریزی کند، بلکه منظور از دخالت دادن تدبیر شخصی در امور زندگی و چگونگی مصرف این است که انسان، بر مبنای قواعد اخلاقی و اقتصادی دین، برای جهت بخشیدن به وضع زندگی خود و رفع مشکلات و نابسامانی‌های اقتصادی؛ برنامه ای هماهنگ و متناسب با درآمدها و توانایی‌هایش تهیه و اجرای آن را در زندگی شخصی و اجتماعی خود مدّ نظر قرار دهد.

الگو نگرفتن از بیگانگان

از اصول مهم مصرف در آموزه های دینی، پرهیز از الگو قرار دادن بیگانگان و به ویژه دشمنان جامعه اسلامی در مصرف می‌باشد.امام صادق (ع) در این باره می‌فرماید:أوحی الله عزّ و جلّ إلی نبیّ من الأنبیائه قل للمؤمنین: لاتلبسوا لباس أعدائی و لاتطمعوا طعام أعدایی و لاتسلکوا مسالک أعدائی، فتکونو أعدائی کما هم أعدائی (18)خداوند بزرگ، به پیامبری از پیامبرانش وحی نمود که به مؤمنین بگو: لباس دشمنان مرا نپوشید، غذای آنان را نخورید و از راه آنان نروید (آنان را الگوی خود قرار ندهید)، که در این صورت از دشمنان من محسوب می‌شوید، همان طور که آنان دشمنان من هستند. الگوپذیری از بیگانگان در نوع و مقدار کالاهای مصرفی، از جنبه های گوناگون، به جامعه اسلامی زیان می‌رساند؛ از جنبه‌ی اقتصادی، باعث ترویج مصرف کالاهای خارجی و بی توجهی به تولیدات داخلی می‌شود، که این امر افزون بر خارج ساختن سرمایه از کشور، بر تولید و اقتصاد ملی نیز ضربه می‌زند. از جنبه اجتماعی و فرهنگی نیز نوعی تبلیغ علمی و ترویج بیگانه است و تهدیدی برای اصالت‌های فرهنگی و حتی دینی در جامعه به شمار می‌رود، به ویژه این که الگوپذیری در مصرف، ناخواسته الگوپذیری در اخلاق و رفتار را نیز به همراه خواهد داشت. رسول اکرم (ص) در این باره می‌فرماید:لایتبه الزیّ بالزیّ حتّی یشبه الخلق بالخلق، و من شبّه بقوم فهو منهم (19)

نتیجه :

جمع بندی این مقاله با توجه به موضوع آن که اصلاح الگوی مصرف در فرهنگ اسلامی می‌باشد ما را به این نتیجه می‌رساند که اگر در جامعه یک الگوی صحیح اسلامی پیرامون مصرف حاکم شود ما نیازی به واردات بی رویه کالا نخواهیم داشت به صورتی که تمام بودجه کشور در راه تأمین کالاهایی مصرف شود که هیچ جنبه کاربردی نداشته بلکه نوعی تجمل به حساب می‌آید. به امید روزی که معیارهای حقیقی حکومت مهدوی در جامعه شود. ان شاء ا...

zanko hoseini بازدید : 40 سه شنبه 10 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

آداب و وظايف مشترك معلم و شاگرد  
1. خلوص نيت و پاك سازى دل ؛
2. به كار بستن علم و توجه و توكل بر خداوند متعال ؛
3. حسن خلق و فروتنى ؛
4. عفت و همت بلند؛
5. قيام به وظايف دينى و رعايت موازين اخلاقى ؛
6. مداومت در بحث و مطالعات عملى ؛
7. خوددارى از جدال و ستيزه جويى ؛
8. انعطاف و تسليم در برابر حق ؛
9. آمادگى قبلى معلم و شاگرد براى درس ؛
10. رعايت نظافت و پاكيزگى و آراستگى ظاهر.
آداب و وظايف ويژه معلم  
1. شايستگى براى تعليم ؛
2. حفظ حيثيت و شان علم و دانش ؛
3. به كار بستن علم ؛
4. حسن خلق و فروتنى ؛
5. دريغ نورزيدن از تعليم ديگران ؛
6. كوشش در آموزش ؛
7. شهامت در اظهار حق .
آداب و وظايف معلم نسبت به شاگرد  
1. شاگردان خود را به تدريج با آداب و حقايق دينى آشنا سازد؛
2. در دل آنان شوق و دل بستگى براى فراگيرى دانش پديد آورد؛
3. نسبت به شاگردان ، دل سوز باشد و آنان را يارى كند؛
4. از محبت دريغ نكند؛
5. نرمش و مدارا داشته باشد؛
6. از حال دانش پژوهان ، تفقد كند؛
7. از نام و مشخصات شاگردان ، آگاه باشد؛
8. مطالب علمى ، در خور استعداد شاگردان باشد؛
9. شاگردان را به اشتغالات علمى ترغيب كند؛
10. به شاگردان و افكار آنان احترام بگذارد؛
11. ميان شاگردان تبعيض قائل نشود؛
12. معلمان خوب را به شاگردان معرفى كند.
آداب و وظايف معلم در جلسه درس  
1. ظاهر خود را بيارايد؛
2. رابطه خود را با خداوند، مستحكم و مستدام دارد؛
3. آرامش ، متانت ، فروتنى ، نرم خويى و سادگى را مراعات كند؛
4. نيت و هدف خود را خالص كند؛
5. نگاه خود را، عادلانه ، ميان همه شاگردان توزيع كند؛
6. پيش از درس به عنوان تبرك و تيمن ، چند آيه از قرآن تلاوت كند؛
7. به آسان ترين روش درس دهد؛
8. جلسه درس را از عوامل آزار دهنده ، مانند سرما و گرما، حفظ كند؛
9. به مصالح شاگردان و وقت آنان توجه كند؛
10. در حفظ نظم جلسه دقت كند؛
11. در شاگردان ، انضباط و حس مسئوليت پديد آورد؛
12. چون از آن چه نمى داند پرسش كنند، بگويد: نمى دانم ؛
13. اشتباهات خود را تذكر دهد.
آداب و وظايف شخصى شاگرد  
1. دل را از آلودگى ها پالايش دهد؛
2. لحظه هاى زندگانى را غنيمت شمرد؛
3. اشتغالات غير درسى خود را قطع كند؛
4. از معاشرت هايى كه او را از علم باز مى دارد، بگريزد؛
5. در آموختن علم ، حريص باشد؛
6. همت خويش را بلند كند؛
7. در تحصيلات علمى ، اولويت ها را رعايت كند.
آداب رفتار شاگرد با استاد  
1. مقام استاد خود را بزرگ شمارد؛
2. بداند كه استاد، پدر روحانى دانشجو است ؛ زيرا، استاد، پزشك جان و روان است ؛
3. در برابر استاد، فروتنى كند؛
4. از استاد خود با احترام ياد كند؛
5. از استاد، سر مشق بگيرد و ارشادهايش را پاس دارد؛
6. براى حضور در درس ، آمادگى لازم را كسب كند؛
7. ظاهر خود را آراسته و پيراسته سازد؛
8. ادب و نزاكت را رعايت كند؛
9. لغزش هاى زبانى استاد را ناديده گيرد؛
10. هنگام درس ، حواس خود را كاملا جمع كند و به سخنان استاد توجه داشته باشد؛
11. از طرح سوال هاى بى جا و بى موقع بپرهيزد؛
12. از سوال كردن به خاطر شرم و حيا دريغ نورزد.
آداب و وظايف دانش پژوه در دانش پژوهشى  
1. بايد نخستين و اساسى ترين مواد درسى اش ، قرآن باشد؛
2. براى شبانه روز خود برنامه ريزى كند؛
3. براى درس خود ساعت و روزى معين برگزيند؛
4. دوران جوانى را غنيمت شمرد و نشاط جوانى را ارج نهد؛
5. در بحث علمى موازين اخلاقى را رعايت كند.
جلوه هاى نظم و انضباط در تعليم و تعلم بزرگان  

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به قالب سایت چه نمره ای میدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 5,116
  • کدهای اختصاصی